عاشورا
آیدین جون من و بابایی هر سال تاسوعا و عاشورا شمال خونه ننه جون و عمو میریم سال ٨٩ که تو شکم مامانی بودی ننه هر سال نذری قیمه درست میکنه رفتیم مسجد و اونجا مامانی نذر کردم که ایشاالله سال دیگه لباس حضرت علی اصغر برات بخرم و تنت کنم امسال که سال ٩٠ تصمیم گرفتیم بریم شمال روز عاشورا لباس تنت کردم عزیزم نذرمو ادا کردم باید چند سال این روز این لباس قشنگ رو تنت کنم .
این چند خط و نوشتم و چند تا از عکسهای قشنگتو میزارم که بمونه برای شما به یادگاری
اینجا بقل بابا جون هستی سرت روسری هست اذیت میشی و گریه میکنی
ایشاالله که همیشه صحیح و سالم پیش مامان و بابا جون باشی عزیزم