آیدین پسر بابا
سلام پسر گلم اولین سالی هست که 4 شنبه سوری پیش مامان و بابایی هستی ،امسالم مثل هر سال رفتیم خونه عزیز و آقا جون ، به بابایی گفتم برات فشفشه بخره برات روشن کردم هر کاری کردم که از دستم بگیری نگرفتی تعجب کرده بودی دست میزدی
میگفتی ( دد) این کلمه رو جدید یاد گرفتی چون دد دوست داری رفتیم یه کم جلوی در خونه عزیز مامانی از روی آتیش پریدمو و رفتیم خونه خیلی سرو صدا بود ترسیدم گفتم یه وقت گوشات درد میگیره رفتیم بالا خوابت می یومد توی اون سروصدا خوابیدی خیلی تعجب آور بود .
قند عسلم ،شیرین من دوست دارم.
امسال پیشمون بودی خیلی خوش گذشت دوست داریم اندازه تموم آسمونهای دنیا .