فندوق مامان
سلام فندوق مامان عزیز مامان خوبی میخوام خاطره پارک رفتن با خالینارو برات یادگاری بنویسم روز چهارشنبه ای که گذشت بعداظهر خالینا اومدن خونمون و بابایی و عمو حمید با هم رفتند استادیوم برای دیدن فوتبال آخه بابایی عاشق فوتباله اونم چی طرفداره تیم استقلاله رفتند که اونجا ببینن خلاصه ما موندیم خونه خاله گفت بیا بچه هارو ببریم پارک گفتم باشه بریم ولی چه جوری تو ماشین اینارو نگه داریم یعنی حسام و آیدین پسر نازم ،1- خاله که رانندگی میخواست بکنه .2- نگار هم گذاشتیم جلو نشست که شماهارو اذیت نکنه مامانی هم نشستم پشت حسامو گذا...
نویسنده :
مامانی
0:02